یه آدماهی هستن میخندن ! زیاد هم میخندند ! اما . . . حرف هاشون ، غمهاشون ، مشکلاتشون این ها چیزهایی ست که می ریزه توی دلش و دَرَش رو هم دو قفله می کنه ! کسی رو هم راه نمیده اون تو ! نمیزاره بفهمید که اون تو چه خبره ! و شما هیچ وقت درکش نمیکنید ، چون بلد نیست منت بزاره...
بچه که بودیم وقتی مریض میشدیم,وقتی دکتر میپرسید بگو کجات درد میکنه,زل میزدیم به مامنمون.یادتونه منتظر میشدیم تا اون بگه مریضیمون چیه و جواب دادن رو به اون میسپردیم!چون که میدونستیم مادرمون همون احساسیو داره که ما داریم حتی از خودمونم بیشتر,دردمونو احساس میکنه.
حالا میخوام بگم اون روز هارو یادت میاد؟خب حالا تو جون شدی و اون پیر شده حواست بهش باشه...
حالا وقتشه توهم مثل بچگیات که اون مریض شد حسش کنی حالا اون به تو نیاز داره حتی اگر حرفی نزنه مثل همیشه.